به نام کسی که غروب را لحظه امید فردای بهتر قرار داد
اومدم پشت رایانه نشستم هر چه فکر کرد م چه بنویسم چیزی بخاطرم نیامد الا:
ما هرروزه با موبایل سرو کار داریم ویژگیهاش را خوب می دونیم اما وقتی بد میشه این وسیله که با مزاحم روبر بشی شاید تا با حال 1000بار برای خودمن اتفاق افتاده اما یکی از جالب ترین مزاحمت ها این بود که یک شب خونه دوستم بودم تلفنم زنگ خورد یکی شروع به ترکی حرف زدن کرد من غافل از همه دنیا و روز گار گوشی را دادم دست دوستم اونم ترکی بلد بود به دوستم گفتم بهش بگو فارسی حرف بزنه بلاخره فارسی حرف زد گوشی را برداشتم متوجه شدم یک دختر که شماره را اشتباهی گرفته بهش گفتم قطع کن اشتباهی گرفتی گفت نه من تورا خوب می شناسم دانشجویی 19 سال سن داری ازاین حرف ها گفتم حالا حرفت چیه گفت خیلی نامردی بهش گفتم بابات نامرد مگر شما دیوانه اید گفت بله من دست شما دیوانه شدم خیلی بدوزشت با من حرف زد ودیگه جوابش را ندادم وتا امروز شاید 400 یا 500 اس ام اس برام فرستاده وتا دیروز که تماس گرفت گفت خیلی بی وفایی یک سری حرف های از محبت ودوستی گفت واخرش خودم رانگرفتم بهش گفتم من اصلا اسم تورا نمی دونم چه برسه به این حرف ها که می زنی زیر زبونش خیلی حرف ها پرید مثل اسمش نشانه خونه اش و... تا اینکه این حرف ها رازدم جا خورد گفت بخدا ببخش من قصد بدی نداشتم من بهش گفته بودم اشتباه گرفته اما اولش که قبول نمی کرد آخرش هم که خواندید حالا دوباره اس ام اس داده ببین این حرف ها وشماره من را به کسی نده ونگو ونمی دونم شما چه قضاوت می کنید چطور مردم این همه راحت تمام زندگیشون را به همه می گن واصلا چرا باید اینطور باشه
نظر بدین